سفرنامه ریلی از تهران تا كربلا
سفری 36 ساعته برای کربلایی شدن
بلاگ سان: قطار تهران_کربلا راه افتاد و خبرنگار مهر در دومین رام از این قطار سوار شد تا روایتگر این سفر ریلی باشد.
خبرگزاری مهر _ گروه جامعه؛ فاطیما کریمی_ راه اندازی قطار تهران _کربلا برای بسیاری از مشتاقان عتبات عالیات، خبر خوشی بود که امسال از طرف شرکت راه آهن اعلام گردید چون سفر با قطار سختی های اتوبوس و گرانی هواپیما را ندارد.
چند باری از طرف شرکت راه آهن کلیاتی درباره ی این قطار اعلام گردید اما اطلاعات در این زمینه محدود به مصاحبه های متولیان راه آهن درباره ی زمان راه اندازی قطار بود و هیچ تصویر و گزارشی از کیفیت سفر ریلی به کربلا وجود نداشت، این که چه امکاناتی در انتظار زوار هست، چه نقصان هایی وجود دارد و خیلی سوال های دیگر. همین شد که عزمم را برای رفتن به این سفر زمینی جزم کردم تا ببینم سفر ریلی چطور به انجام می رسد و پاسخگوی بسیاری از افرادی باشم که می خواهند از این قطار برای سفر زیارتی به عتبات بهره گیرند.
سفر با قطار برای برخی ممکنست سخت باشد اما بسیاری از افراد هم آنرا به اتوبوس ترجیح می دهند. داشتن تختی برای استراحت و خواب شب، محلی برای غذا خوردن و سرویس بهداشتی با اهمیت ترین مولفه هایی است که مسافران اتوبوس را به سمت قطار سوق می دهد حتی اگر زمان رسیدن تا مقصد طولانی باشد.
پرواز مستقیم از تهران به کربلا و برعکس وجود ندارد و باید برای رفتن به کربلا سوار هواپیمای نجف شد و یک ساعت پس از نجف با تاکسی به کربلا رسید. هم اکنون شرکت های هوایی پروازهای نجف را از حدود ۴ تا ۶ میلیون تومان برای یک مسیر می فروشند تا زمان ایام اربعین که این رقم بالاتر هم می رود.
مسیری ۳۰ ساعته در انتظار مسافران
برای رفتن به سفر ریلی کربلا، تنها اطلاعاتی که توانستم درباره ی قطار تهران _ کربلا به دست بیاورم، از صحبت های میعاد صالحی مدیرعامل شرکت راه آهن بود که می اظهار داشت: این قطار بصورت تلفیقی از تهران تا شلمچه با قطار چهار ستاره، سپس طی مسیر ۳۰ کیلومتری با اتوبوس از شلمچه تا بصره و بعد با قطار عراقی از بصره تا کربلا هر هفته شنبه ها حرکت می کند.
این قطار ۱۸ ساعت در خاک ایران خواهد بود. مدت ۲ ساعت برای تشریفات گذرنامه زمان لازم است سپس زوار ۳۰ کیلومتر را با اتوبوس تا بصره طی می کنند، پس از آن به مدت هشت ساعت در قطار بصره تا کربلا خواهند بود.
محل پرداخت عوارض خروج از کشور
با احتساب صحبت های صالحی باید حدود ۳۰ ساعت در راه باشم. نگاهی به تقویم کردم. شنبه ها تنها انتخابم برای این سفر ریلی بود. سری به سایت راه آهن زدم. بلیت قطار بسته به کیفیتش از یک میلیون و ۷۵۰ هزار تومان تا یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان متغیر بود. منتها تخفیف زده و این نرخ را حدود ۲۰۰ هزار تومانی کاهش داده بود.
قطاری که با این حدود قیمت در نظر گرفته شده بن ریل چهار ستاره است که در سایت راه آهن نوشته؛ صندلی های آن، دارای شرایط متفاوتی است. آن چه از این وب سایت برداشت کردم این بود که قطار ایران ۴ تخته است و قطار عراقی، دو تخته، چهار تخته، اتوبوسی ویژه و اتوبوسی است و ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه از تهران حرکت خواهدنمود.
عوارض خروج از کشور را بصورت آنلاین پرداخت کردم تا در مرز، با ازدحام جمعیت معطل نمانم. زوار عتبات برای بار اول ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان و بار دوم و سوم باید ۱۵ هزار تومان عوارض بدهند.
جابه جایی با چمدان های سفر یک هفته ای
چمدانم را بستم و تلاش کردم سبک باشد چون طبق گفته رییس راه آهن؛ قطار یک سره تا کربلا نمی رفت و باید در چند مقصد جا به جا می شدیم. با راه آهن تماس گرفتم و مطمئن شدم قرار نیست روی بلیت، غذا هم داده شود بنا بر این برای سه وعده، غذاهای سرد بردم که بتوانم در فضای داخل کوپه قطار استفاده کنم. در سایت اعلام نموده بودند این قطار چهار ستاره است یعنی حداقل از نظر نظافت و تمیزی در حد عالی است ولی خب!
به ایستگاه راه آهن رفتم زودتر از زمان های دیگری که به سفرهای داخلی می رفتم. خط ۱۱ قطار تهران کربلا با پرچم و ازدحام جمعیت مواجه بود. بلیت را از روی گوشی همراه نشان دادم و با سلام و صلوات همراهان هدایت شدم به سمت قطار کربلا.
قطاری که ۴ ستاره حمل می کرد
کوپه قطار هیچ فرقی با قطارهای دیگر بین شهری که تا کنون بارها سوار شده بودم، نداشت جز این که آثاری از غذاهای خورده شده مسافران قبلی در قطار مانده بود!
به کوپه چهار تخته من، سه مسافر دیگر هم وارد شدند. بارشان زیاد بود. داخل کوپه جا نمی شد. چمدان ها را بیرون گذاشتند و هر مسافری که رد می شد آنرا داخل می کشاندند تا مسافر عبور کند! نفسی تازه کردند و تصمیم گرفتند چمدان ها را جابه جا کنند. یکی از آنها وقتی قطار راه افتاد درخواست نمود به علت بزرگی چمدانش، به کوپه دیگری که تنها دو نفر در آن نشسته بودند، برود. رییس قطار موافقت نمود.
عذرا احدی و نجمه دوستش، همسفرانم تا کربلا بودند. آنها به همراه ۵ نفر دیگر که از تبریز بلیت کربلا را خریده بودند؛ شب قبل را در قطار گذارنده بودند و ساعت ۷ بامداد به تهران رسیده و از ایستگاه بیرون نیامدند تا ساعت ۱۱ بامداد که باردیگر سوار قطار تهران کربلا شوند. آنها قصد داشتند یک هفته در کربلا و نجف اقامت کنند بدین سبب بارشان زیاد بود.
گمرک ایران و عراق
خانم احدی می اظهار داشت: فکر می کردم مثل قطارهای ترکیه، بارمان را در تهران تحویل می گیرند و در کربلا بر می گردانند. من نمی دانستم باز هم باید قطار عوض نماییم. با این حجم بار کجا بخوابیم و چطور آنها را جابه جا نماییم. مسافران این قطار حداقل یک هفته در عراق می مانند بدین سبب وسایلشان کم نیست. بهتر بود چمدان ها را در توشه قطار نگه می داشتند.
درست می گفت. مسافرانی که در ایستگاه قم وارد قطار شدند نیز همین بساط را داشتند. آنها با کاروان آمده بودند و بارشان زیاد بود و می خواستند شنبه هفته دیگر با همین قطار برگردند. کاروان دیگری از قوچان آمده بود. یک گروه از پاکستانی ها هم در کوپه های قطار به همراه تعدادی عراقی حضور داشتند. اما بیشتر مسافران قطار در این راه خانم هایی بودند که یا با دوستانشان یا با گروه و کاروان مشرف شده بودند.
قطار حرکت کردو مسافران جابه جا شده بودند. در ساعت هایی از روز صدای روضه و نوحه خوانی شنیده می شد گاهی صدای خنده و صحبت های تلفنی بیرون از کوپه های قطار. دوستی هایی که با چندین ساعت همسفری شکل می گرفت و تبادل غذا و بوی غذاهای مختلف از هر کوپه به مشام می رسید.
برای بررسی وضعیت قطار، سری به کوپه ها زدم. مهماندار می گفت نمی دانم این مسافران به کربلا می روند یا نه. برای ما، همان مسافران شلمچه هستند. ما آنها را تا خوزستان همراهی می نماییم و برمی گردیم. مثل همیشه.
مسافران بلیت قطار تهران به کربلا را به قیمت یکسانی خریده بودند جز آنها که از قوچان آمدند و قرار بود قطار عراقی آنها اتوبوسی باشد. صدای آقای تات رییس کاروان شنیده می شد که در رستوران دور گرفته بود. به سرمهماندار اعتراض می کرد که چرا قطار چهار ستاره نیست و به من گفته نشده غذا روی بلیت قطار نیست. حالا باید چطور غذای ۷۰ نفر را تامین کنم؟
دلگرمی خادمان قطار کربلا
بعد از ظهر شده بود که چهار نفر به هر کوپه ای سر زدند و گفتند از خادمان سفر ریلی به کربلا هستند. به هر کوپه، بسته ای شامل تنقلات، یک چفیه، آب معدنی و دستمال دادند تا مسافران از آن در قطار عراقی بهره گیرند. آقای ثقفی یکی از خادمان، اطمینان خاطر می داد که تا پایان سفر و تا زمان رسیدن به کربلای معلی، همراه همه زوار هستند تا کسی از سفر جا نماند.
او توضیح می داد که بعد از پیاده شدن از قطار در شلمچه، نگاهی دقیق تر به داخل کوپه انداخته شود تا چیزی جا نماند. در مدتی که افراد داخل کوپه هستند، مدارکشان را در دسترس نگه دارند تا هنگام بررسی گرفتار مشکل نشوند. همگی یک جا جمع شوند و کسی پراکنده نشود.
کشیدن بار توسط زوار در فاصله قطار تا گمرک
ثقفی اظهار داشت که جای نگرانی نیست و بلیت قطار عراقی را در گمرک به همه مسافران می دهد. حتی اگر مسافری، جایی برای ماندن نداشته باشد، می تواند اقامتگاه هایی را به آنها معرفی نماید. بدین سبب هر ساعتی از شبانه روز کسی مشکلی یا سوالی داشت می تواند به کوپه آنها مراجعه کند. در نهایت هم آرزوی خیر می کرد و به کوپه های دیگر می رفت.
ساعت ۸ بامداد روز بعد یعنی پس از حدود ۲۰ ساعت به شلمچه رسیدیم. باردیگر همان چمدان ها و وسایل از قطار بیرون آمد. این دفعه باید فاصله ای ۵۰۰ متری از قطار تا ورودی گمرک شلمچه را طی می کردیم.
جوان ترها تلاش می کردند باربر یا چرخ پیدا کنند. اما گفتند باید تا ورودی گمرک برویم. بدین سبب هر کسی بار خودش را جلوتر می برد گوشه ای می گذاشت و به سالمندانی که نمی توانستند چمدان ها را بکشند، کمک می کرد تا جلوتر بیایند.
بالاخره به ورودی گمرک رسیدیم و توانستیم چمدان ها را به قیمت ۵۰ هزار تومان روی چرخ بگذاریم. همین جا افرادی بودند که فریاد می زدند، هر دینار را به قیمت ۳۵ هزار تومان می فروشند. پاسپورت را نشان دادیم و وارد محوطه گمرک شدیم.
زائرانی که عوارض پرداخت نکرده بودند در صف ماندند و بقیه رفتند تا از آقای ثقفی و خادمان دیگر، بلیت قطار عراقی را بگیرند. اسمشان که خوانده می شد در صف کنترل گذرنامه می ایستادند. اینجا دیگر نمی شد چرخ را به داخل برد. چون راهی که برای ورود باز کرده بودند باریک بود و چرخ رد نمی شد.
از شلمچه تا بصره با اتوبوس
بقیه افراد، وارد خاک عراق شدند و مهر ورود در پاسپورت شان زده شد. معطل ماندیم تا به سمت اتوبوس هایی که قرار بود ما را ۴۰ دقیقه ای به بصره برساند، برویم. با همراهی خادمان به سمت اتوبوس ها رفتیم و چمدان ها را غیر از صندوق اتوبوس، بین صندلی ها هم جا دادیم. مسافران قوچانی کلافه بودند از این که صبحانه نخوردند و کسی به آنها یک لیوان آب هم نداده و از بس سرویس بهداشتی گمرک کثیف بوده نتوانسته بودند از آن بهره گیرند.
معطلی زیاد ما در اینجا به علت جا ماندن مسافران پاکستانی بود که عراق به آنها ویزا نمی داد و یک نفر که تاریخ گذرنامه اش تمام شده و اجازه ورود نداشت و دو نفر که مهر ورود در پاسپورتشان زده نشده بود.
ساعت یک ربع به ۱۱ بامداد از شلمچه به بصره راه افتادیم. زمان در عراق نیم ساعت عقب تر از ایران بود. پیام هایی گرفتیم که نشان می داد وارد حوزه رومینگ شده ایم و باید ساعت محلی را مدنظر قرار دهیم.
ساعت ۱۱ و ۲۰ دقیقه به ایستگاه راه آهن بصره وارد شدیم. تمام چمدان ها، کوله پشتی و ساک ها را پشت سر هم جلوی پلیس های عراقی در یک خط صاف گذاشتیم و عقب تر منتظر ماندیم. سگی تربیت شده، تمام ساک ها را بو کشید. چند بار این کار تکرار شد و رفت. ظهر شد. تعدادی از افراد همان کنار قطار جانماز پهن کرده و نماز خواندند.
سفر با قطار عراقی طولانی تر شد
ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه وارد قطاری که منتظرمان بود شدیم. کسی نمی دانست کجا بنشیند و در کدام کوپه برود چون واگن ها و صندلی های قطار عراقی شماره نداشتند. قطار عراقی چهار تخته و تعدادی از کوپه های آن دو تخته بود اما بسیاری از کوپه های دو تخته بسته بود و باز نمی شدند.
بنابراین هر کسی هر جایی که می توانست می نشست بدون آنکه مشخص باشد کجا باید برود حتی آن کسی که پول کوپه دو تخته را داده بود مجبور شد در کوپه چهار تخته برود چون جای دیگری پیدا نمی کرد.
کوپه دو تخته قطار عراقی
به نظر می رسید قطار عراقی جدید باشد کوپه دو نفره ای که من در واگن آخر پیدا کردم دارای دو تخت روی هم، تلویزیون، روشویی، آینه، کمد و چوب لباسی و جای چمدان بود. اما هیچکدام کار نمی کرد.
آبی از روشویی نمی آمد. یخچال و تلویزیون خاموش بودند. در کمد بسته نمی شد و برای خودش تاب می خورد گاهی محکم به در ورودی می خورد و کوشش های من برای بسته نگه داشتن آن بی فایده بود!
از کنار کوپه ها که رد می شدم، بوی الکل می آمد. برخی از زوار با دستمال و الکل در و دیوار کوپه را پاک می کردند و برخی الکل روی صندلی ها می زدند تا بتوانند بنشینند. نمناک بودن تعدادی از صندلی ها باعث شده بود، برخی از کوپه ها خالی بماند و کسی داخل نرود.
صندلی واگن اتوبوسی قطار عراقی
روکش قرمز صندلی ها، به رنگ سیاه درآمده بود. در کوپه های چهار تخته جز صندلی چیز دیگری نبود و مسافران برای رفتن به تخت بالایی، نردبان نداشتند و در طول مدت سفر، هیچ ملافه ای به زوار داده نشد. در ساعاتی از سفر، آب خدمات بهداشتی قطع شد. درب خدمات بهداشتی بسته نمی شد. بوی نامطبوع، مسافران را کلافه کرده بود.
آب جوش و آب شرب تا ساعات طولانی وجود نداشت. اعتراض زوار منجر به آن شد که عده ای بتوانند از آشپزخانه تعطیل قطار بهره گیرند. رییس کاروان قوچانی توانست غذای کاروان را گرم کند. زوار به او انتقاد کردند که در وضعیت مناسب و بهداشتی قرار ندارند و غذای داده شده را از روی اجبار می خورند.
یک تکه مرغ آب پز با سیب زمینی با پوست و یک نان لواش غذای آنها بود. هر کدام دو پرتقال و یک سیب هم گرفتند و به واگن اتوبوسی رفتند. واگن اتوبوسی این قطار از اتوبوس های بین راهی دهه ۶۰ تهران _ قم هم کثیف تر بود. برخی از زوار دلشان نمی آمد روی صندلی ها بنشینند بدین سبب فضای رستوران را اشغال کردند.
اعتراض به رییس قطار
رئیس قطار پیرمردی عراقی بود که به مسافران معترض به زبان عربی توضیح می داد و یک نفر برای آنها ترجمه می کرد و می گفت تنها وظیفه اش رساندن این قطار به مقصد است و تمیز کردن قطار کار شرکت دیگری است اما چون بودجه نگرفته اند مدتهاست قطار را تمیز نکرده اند و او بی تقصیر است!
طبق برنامه قطار باید ساعت ۱۸ به کربلا می رسیدیم. نقشه را از روی موبایل نگاه کردم هنوز در المهاویل بودیم. قطار ۴۰ دقیقه در چند قدمی ایستگاه متوقف مانده بود. مأموران قطار درحال رفت و آمد بودند و با بی سیم کسی را صدا می زدند. بیرون آمدم یکی از زوار که با مسئولان قطار، به زبان عربی صحبت می کرد اظهار داشت: لوکوموتیوران خارج از برنامه بدون هماهنگی با مدیر قطار به بیرون از کابین رفته است. الان مشکل حل می شود. عراقی ها زیاد از قطار استفاده نمی کنند بنا بر این مقید به زمان بندی و استفاده درست از قطار هم نیستند.
قرار بود قطار عراقی ۸ ساعته ما را از بصره به کربلا برساند اما سفرمان ۱۲ ساعت طول کشیده بود برخی از مسافرانی که متوجه شده بودند، خبرنگار هستم می گفتند بلیت قطار برگشت را استرداد کردند تا با هواپیما یا اتوبوس برگردند.
عادل افشاری پور داوطلب هلال احمر و از مسافران ایرانی_عراقی به من می اظهار داشت: مطالبه مسافران از مسؤولان قطار عراقی سبب خواهد شد، امکانات بهتری در اختیار مسافران قرار گیرد. باید این قطار آنقدر برود و بیاید تا مشکلاتش حل شود.
ساعت ۲۳ و ۲۰ دقیقه شب، یعنی فردای روزی که از تهران حرکت کرده بودیم به ایستگاه قطار کربلا در ۸ کیلومتری بین الحرمین رسیدیم. باز هم چمدان ها و همه وسایل را بیرون گذاشتیم تا سگ ها، آنها را بگردند. مسافران کاروان سوار خودروهایی که در انتظارشان بود شدند. زائرانی که دو روز اخیر را با هم گذرانده بودند، از هم حلالیت می گرفتند و التماس دعا داشتند.
به آن طرف خیابان رفتم و به همراه سه نفر دیگر سوار تاکسی شدیم و نفری یک و نیم دینار تا بین الحرمین دادیم. هنوز وسایلم را در اتاق نگذاشته بودم که حاج عباس گنجی میزبانم با کیک و شکلات به استقبال آمد. دیدن گنبد حضرت اباالفضل (ع) و امام حسین (ع) خستگی سختی های سفر را از یادم برد.
منبع: بلاگ سان
این پست بلاگ سان را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین پستهای مرتبط
نظرات کاربران بلاگ سان در مورد این مطلب