گفت و گو مجله مهر با یكی از ایثارگران متروپل؛
همسایه متروپل جهت کمک به امدادگران از خانه اش گذشت بعلاوه فیلم
به گزارش بلاگ سان مجید کعبی، بچه انقلاب و جنگ، نقش مهمی در آواربرداری از متروپل داشت. با این که خانه وی در جریان فروریزی متروپل صدمه ندیده بود، اجازه داد برای امدادرسانی بهتر آنرا تخریب کنند.
دریافت 35 MB
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: پیش از این که از تهران راه بیفتم و به آبادان برسم، چند سوژه مشخص برای پرداختن داشتم که یکی از جذاب ترینِ آنها آقای مجید کعبی بود؛ کسی که علیرغم این که خانه اش از فروریزی متروپل صدمه ندیده بود، اجازه می دهد برای امدادرسانی بهتر خانه را تخریب کنند. تصمیم سختی است. فکرش را بکنید؛ خانه ای را که با زن و بچه در آن ساکن هستی و از در و دیوار آن خاطره داری و هر روز زندگی در آن برائت یک خاطره است به دست بیل مکانیکی و کلنگ بدهی و ببینی آجرهایی که با سختی روی هم گذاشته ای را یکی یکی برمی دارند و به جای خانه دویست متری ات یک زمین لخت به تو تحویل می دهند. شما حاضر هستید چنین تصمیمی بگیرید؟ شاید اگر خیلی خوش خیال باشیم و فکر نماییم که همان فردای تخریب خانه مابه ازای ارزش زمین و خانه را به حسابمان واریز می کنند با چنین تصمیمی موافق باشیم، ولی اگر بدانیم تا امروز که یک ماه از حادثه متروپل و تخریب منزل آقای کعبی گذشته هنوز هیچ حرفی درباره آینده این خانه گفته نشده و هیچ پولی رد و بدل نشده و مشخص نیست آقای کعبی و خانواده اش تا چه مدت زمانی آواره خواهند بود، نظرتان عوض شود!
می دانستم گفتگو با چنین کسی بسیار جذاب خواهد بود، اما باید اعتراف کنم دیدار و گپ و گفت با آقای مجید کعبی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس و بچه هیأتی باصفا، خیلی بیش از تصورم شیرین و خاطره بخش بود. در حسینیه آذربایجانی ها که سه هفته بامداد و شب محل اسکان امدادگران، آتش نشانان و نیروهای مردمی بود، با آقای کعبی تماس گرفتم و شبی از شبهای آبادان در کنار ساختمان متروکه و مخروبه متروپل، که از نزدیک همچون هیولایی متعفن از فساد و تبعیض و ناکارآمدی بود، با هم گفتگو کردیم.
گفتم اگر تخریب خانه کمک می نماید یک جنازه به دست خانواده اش برسد تردید نکنید
اولین سوالم درباره زمان حادثه بود. زیر سایه سیاه متروپل که با وزش هر بادی این ترس را داشتم که قسمتی از ساختمان بر سرمان فرو بریزد، از آقای کعبی می پرسم هنگام کجا بودید؟ جواب می دهد: زمانی که متروپل فرو ریخت من ایران نبودم. با خانمم رفته بودیم نجف، زیارت امیرالمومنین (ع). وقتی خبردار شدم و بچه ها با من تماس گرفتند از آنها خواستم از ساختمان و وضعیت منزل ما فیلم و عکس بفرستند. وقتی تصاویر را دیدم با خودم گفتم انگار اینجا انفجار اتمی شده است! خیلی عجیب بود. شما حساب کنید دوازده طبقه ساختمان با این عظمت ناگهان فرو بریزد؛ خودتان تصور کنید چه صدای وحشتناکی تولید می شود و چه صحنه ترسناکی به وجود می آید. از روی عکس ها مشخص بود چه فاجعه ای رقم خورده است. پس از واقعه سینما رکس این بدترین بلایی بود که بر سر مردم آبادان آمد. اما این دفعه نباید بگذاریم متروپل هم مثل سینما رکس به فراموشی سپرده شود.
از آقای کعبی می پرسم «چطور تصمیم به تخریب خانه گرفتید؟» پاسخ می دهد: در نجف بودم که پسرم با من تماس گرفت و گفت مسؤلان شهری و وزیر کشور می خواهند اگر شما اجازه می دهید خانه را برای امدادرسانی بهتر تخریب کنند. من گفتم اشکال ندارد. اگر با خراب کردن خانه ما جان یک جوان نجات پیدا می کند یا یک جنازه پیدا می شود و دل خانواده های مصیبت دیده آرام می شود، اصلاً درنگ نکن و بگو حتما خانه را خراب کنند. یکی دو روز پس از این تماس بود که خانه ای که کلی از آن خاطره داشتیم تخریب شد و این زمین صاف از آن به جا ماند.
کلنگ این خانه را به نیت روضه امام حسین (ع) زده بودیم...
می پرسم «تصمیم سختی نبود؟ حتما از این خانه خاطرات زیادی داشته اید. راستی چندسال در این خانه سکونت داشتید؟» با لهجه و صمیمیتی که اخلاص و صداقت از آن می بارد جواب می دهد: کار من در مقابل زحمات و تلاش هایی که مردم عزیز، امدادگراها و آتش نشان ها داشتند هیچی نیست. من این را اصلاً در مقابل عشق و محبت این بچه ها به مردم هیچی نمی دانم. بله، ما ۲۲ سال اینجا خاطره داریم. خانه مادر من هم تقریباً سه چهار تا کوچه پایین تر از اینجا بود. من وقتی بازنشست شدم آمدم و اینجا را گرفتم. یک خانه کلنگی بود که از زمان جنگ مانده بود. همان خانه را ساختیم و کلنگش را هم به نیت روضه امام حسین (ع) زدیم. الحمدلله از همان سال اول روضه امام حسین (ع) در این خانه انجام شد تا حالا که به خاطر متروپل خراب شده است.
ادامه می دهد: ۲۲ سال است که مردم، رزمندگان و هرکس که عاشق امام حسین (ع) است، از اول تا دوازدهم محرم خودش را به اینجا می رساند. ما هر روز از ساعت هفت و نیم تا هشت و نیم بامداد اینجا روضه داشتیم و حال و هوای خوبی بود. متأسفانه این خانه سال جاری تخریب شده است و نمی توان محرم سال جاری در آن روضه برپا کرد ولی هر وقت خانه را باردیگر بسازیم باز هم دور هم جمع می شویم و روضه آقا را همینجا برپا می نماییم. الآن هم داریم دنبال جایی می گردیم که روضه به جای خانه خودم در آنجا برگزار نماییم. احیانا همین حسینیه آذربایجانی ها که در طول این مدت محل اسکان و استراحت نیروهای امدادی بود را برای برگزاری روضه انتخاب نماییم.
یک قران پول نگرفتم؛ الآن در خانه نود متری پسر و عروسم زندگی می کنم
به آقای کعبی می گویم بعضی ها می گویند شما به جای تخریب این خانه پول خوبی دریافت کرده اید و ضمناً خودتان هم حتما چندتا خانه دیگر دارید که اجازه داده اید به آسانی خانه تان را تخریب کنند. واقعاً این طور است؟! با لبخندی که نمی توان وصفش کرد جواب می دهد: هرکس یک برگه سند دارد که من در ازای تخریب خانه یک قران پول گرفته ام منتشر کند. هرکسی هم که دوست دارد الآن وضعیت زندگی ما را ببیند، بیاید تا نشانش بدهم. من الآن خانه پسرم زندگی می کنم که یک آپارتمان نود متری دارد. یعنی الآن داریم با پسر و عروسم در یک خانه کوچک زندگی می نماییم. هیچ گلایه ای هم ندارم. چون من با خدا معامله کرده ام و برای مردم عزیز شهرم این کار را کردم. انشاالله خدا جبران می کند. می گویند هر معامله ای کنی برد و باخت دارد، الا معامله با خدا که باخت ندارد و دو سر برد است. من هم شنیده ام که بعضی گفته اند کعبی اگر خانه اش تخریب شده، خوش به حالش، چون همانجا چند برابر پولش را گرفته! خدا را شاهد می گیرم که تا حالا نه حرفی از پول بوده نه چیز دیگری. فعلا مسئولین هیچ قول و جوابی به ما نداده اند. من اگر پول این خانه را گرفته بودم، چرا باید هر شب در منزل یکی از اقوام و دوستان بخوابم؟
دو روز پیش از حادثه به مسؤلان گفتم که ساختمان شکم داده و دارد فرو می ریزد
این رزمنده دفاع مقدس درباره ضرورت تخریب خانه برای امدادرسانی بهتر می گوید: اگر این خانه تخریب نمی شد امدادرسانی واقعاً سخت می شد، چون متروپل را توی کوچه ۴ متری ساخته بودند. یعنی جایی ساخته بودند که به هیچ وجه منطقی نبود. هرکس کمی معماری بداند، می فهمد که جای ساختن متروپل اینجا نبود. مسؤلان امر هم می دانستند. آخر توی یک کوچه چهار متری و در مرکز شهر هیچوقت یک برج ۱۲ طبقه ساخته نمی گردد. چون استاندارد نیست. این کوچه حداقل باید هشت یا نه متر می شد تا مناسب این ساختمان باشد ولی مسؤلان شهری ما هیچ توجهی به این قضیه نداشتند. اینجا حتی اگر حریق می شد ماشین آتش نشانی نمی توانست به ساختمان نزدیک شود. توی این کوچه صندلی و تیرهای برق هم گذاشته بودند و ماشین آتش نشانی باید توی خیابان اصلی می ایستاد. هرچه ما گفتیم کسی گوش نکرد. جالب است که خود من دو روز پیش از فرو ریختن متروپل من به آقایان مسئول در متروپل و شهرداری گفتم که این ساختمان شکم داده و سنگ ها دارد از بالا می ریزد ولی متأسفانه کسی توجه نکردند.
او ادامه می دهد: یک نکته که باید به آن دقت کنیم و شکرگزار خدا باشیم این است که الحمدلله این ساختمان وسط ظهر فرو ریخت. بعضی دوستان می گویند شانس آوردیم که این طور شد اما من اصلاً اسم این اتفاق را شانس نمی گذارم، بلکه می گویم رحم خدا بود. واقعاً خدا رحم کرد که متروپل وسط ظهر فرو ریخت، چون اگر این فروریزی ساختمان غروب اتفاق می افتاد و مردم درحال آمدن به بازار و خرید و رفتن به دکتر و… بودند، مطمئن باشید تلفات حداقل چهار صد پانصد نفر می شد.
مسئولان به خانواده هایی که آواره شده اند رسیدگی کنند
با این که هنوز تکلیف خود آقای کعبی معین نیست و خانواده ایشان در منزل دوستان و نزدیکان سکونت دارند، در طول این گفتگو آقای کعبی هیچ خواسته ای از جانب خودش مطرح نکرد. تنها مطالبه ای که آقای کعبی از مسؤلان دارد مربوط به دیگر همسایه ها و مغازه دارانی می شود که از زمان تخریب متروپل خانه و کسب وکار خودشان را تخلیه کرده اند و هنوز جواب روشنی برای ادامه زندگی ندارند. با آنکه بتازگی برخی از مغازه داران به محل کارشان برگشته اند اما هنوز تعداد زیادی از مردم هستند که جرأت نمی کنند به متروپل نزدیک شوند، چه برسد که در آن کار و یا زندگی کنند. آقای کعبی درباره شرایط مردم و بلاتکلیفی آنها می گوید: من به مسؤلان گفتم فعلا به این عزیزانی که از خانه شان آواره شده اند یک جایی بدهند تا زن و بچه شان آواره نباشند. به خود من که چیزی نگفته اند. نه قولی داده اند نه مقرر است کاری انجام بدهند. اشکال هم ندارد. ما هم صبر می نماییم تا مدتی از این حادثه بگذرد و دل مردم ما کمی آرام بگیرد. من خاک پای مردم ایران، خصوصاً مردم شهر عزیزم آبادانم. هر کاری از دستم بربیاید برای مردم انجام می دهم و هیچ کوتاهی نمی کنم. ما دوست داشتیم در دفاع مقدس جان مان فدای این مردم شود، ولی قسمت نبود و امروز هم هرکاری از دستم بربیاید برای آنها می کنم. ولی حقیقت این است که شرایط کسانی که به خاطر متروپل خانه و مغازه شان تخلیه شده است خوب نیست. باید زودتر برای آنها فکری شود و تدبیری اندیشیده شود. حداقل جایی را در نظر بگیرند تا این خانواده ها بتوانند در ماه های پیش رو در آن زندگی کنند. خانه کعبی فدای سر مردم، ولی باید به دیگر خانواده ها رسیدگی کرد.
خدماتی که در متروپل عرضه شد کمتر از اربعین امام حسین (ع) نبود
آقای کعبی که خودش از قدیمی های امیریه و آبادان است، نه تنها اجازه می دهد خانه اش را تخریب کنند، بلکه خود دوشادوش نیروهای امدادی و مردمی آغاز به خدمت می کند. او درباره روزهای پس از حادثه و شرایط امدادرسانی در متروپل می گوید: وقتی متوجه شدم چنین اتفاقی افتاده سفرم را نیمه تمام گذاشتم و با همسرم از نجف برگشتیم. تا به آبادان رسیدم ساکم را زمین گذاشتم و از بامداد تا آخر شب با همکاران و رزمندگان و مردم پای کار متروپل بودیم. می توانم بگویم خدمات و حال و هوایی که در اربعین وجود داشت چیزی کمتر از خدمات اربعین امام حسین (ع) و یا زمان جنگ نبود! همین همدلی ها و کمک ها و موکب های مردم بود که روی روحیه امدادگرها اثر داشت. بچه های آتش نشان و هلال احمر وقتی این همدلی ها را می دیدند دوچندان روحیه می گرفتند و بهتر می توانستند کارشان را انجام بدهند. اینقدر غذا و میوه جات و شربت زیاد بود که اصلاً نمی دانستند چه کار بکنید. شما هنوز شربتت را نخورده بودی یک هندوانه دستت بود، هندوانه را تمام نکردی یک موز دستت بود، موز را تمام نکردی یک نفر پرتقال دستت می داد. مردم آبادان واقعاً سنگ تمام گذاشتند. ما فکر نمی کردیم مردم برای فاجعه ای مثل این این طور سنگ تمام بگذارند.
مجید کعبی درباره حاشیه ها، دروغ ها و اخبار زردی که روزهای اول در فضای مجازی درباره نحوه امدارسانی در متروپل منتشر می شد می گوید: در فضای مجازی هرچیزی می گفتند ولی آنقدر نیروی امدادگر شامل آتش نشان و هلال احمر و نیروی مردمی اینجا ریخته بودند که اصلاً نمی دانستی چطور از بین این همه جمعیت رد بشوی. از هر جای ایران به آبادان آمده بودند و همه سنگ تمام گذاشتند. من به عنوان یک آبادانی دست کسانی که به شهر من آمدند و به مردم من خدمت کردند را خالصانه می بوسم و ممنون شان هستم.
بعد از جنگ آبادان رها شد؛ حق مردم آبادان این نیست
حرف های آخر مجید کعبی که خودش از بچه های انقلاب و جنگ است و هزینه های زیادی برای کشور داده است، از جنس درد است. او با دریغی که از عمق جانش سرچشمه می گیرد درباره آبادان و محرومیت مردم آبادان می گوید: متأسفانه مسؤلان پس از جنگ به این شهر نرسیدند. این شهر شهری بود که فرودگاه بین المللی داشت، بندر و اسکله آبی و ریلی داشت. هنوز توی نقشه دنیا بندر آبادان هست و همین یعنی این شهر شهر مهمی بوده. ولی متأسفانه پس از جنگ در حق این شهر خیلی کوتاهی شد. این شهر نه آسفالت درستی دارد، نه فاضلاب درستی دارد، نه آب شرب دارد، نه بهداشت درستی دارد و نه فضای شهری مناسب. متأسفانه چهل سال است که وضع آبادان همین است. حق مردم آبادان این نیست. همین الآن اگر کوچک ترین مسأله ای در شهرهای دیگر پیش بیاید، مسؤلان برای آن شهرها سنگ تمام می گذارند و کوتاهی نمی کنند ولی اگر همان مسأله در آبادان پیش بیاید هیچ کاری نمی کنند. من به عنوان یک بچه انقلاب و جنگ و سرباز مردم کشورم، از مسؤلان می خواهم که آبادان را به ۵۰ سال قبل برگردانند. آبادان آن موقع از الآن آبادتر بود. شهرهای دیگر را نگاه کنید که چقدر آباد شده اند؛ شهر ما که لب مرز است، پتروشیمی و بندر و پالایشگاه و منطقه آزاد و این همه امکانات دارد. چرا باید اوضاعش این طور باشد؟ امیدوار هستم حداقل به بهانه متروپل صدای مردم ما به گوش مسؤلان برسد و به وضعیت آبادان رسیدگی شود. از شما هم می خواهم صدای مردم آبادان را به گوش مسؤلان برسانید. حق این مردم این نیست.
این پست بلاگ سان را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین پستهای مرتبط
نظرات کاربران بلاگ سان در مورد این مطلب